کد مطلب:317280 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:623

سوگواری ام البنین در شهادت امام حسین و ابوالفضل العباس
همانطوری كه در فصول قبل مطرح شد پس از شهادت امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) و هفتاد و دو تن از یاران امام حسین (ع)، دشمن سرهای كشته شدگان را از بدنشان جدا ساخته و بر اساس یك روحیه خشن جاهلی بعد از شهادت فرزندان علی (ع) بدنهای بی سر و غرقه به خون آنها را مورد هجوم و پایمال سم ستوران قرار دادند.

دشمن به عنوان اعمال قدرت نهایی و اطفای بغض و كینه دیرینه خود خیمه ها و اثاث زندگی فرزندان فاطمه زهرا (س) را غارت و چپاول نمود و سپس حضرت زینب (س) و علی بن الحسین (ع) و تعدادی از زنان و كودكان مجروح و داغدیده و عزادار را به اسارت گرفتند. قساوت زشت دشمن به حدی بود كه حتی بدنهای مقدس امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) سایر فرزندان علی (ع) فرزندان علی (ع) و پیرمردان و نوجوانان و جوانان را هم غرقه در خون روی زمین تفتیده كنار نهر علقمه رها كردند، اما كشته شدگان منحوس خود را به خاك سپردند، اگر چه بعد از یك روز قبیله «بنی اسد» آمدند و بر بدنهای مقدس



[ صفحه 136]



حسین (ع) و حضرت عباس (ع) و سایر شهداء كربلا نماز خواندند و آنها را به خاك سپردند. [1] .

وقتی این اخبار ناگوار به مدینه رسید، جابر بن عبدالله انصاری از صحابه بزرگ پیامبر (ص) كه در سن كهولت (94 ساله بودند) بود به همراه غلامش و عطیه بن سعد بن جناد عوفی از یاران و تعدادی از اعضای خانواده پیامبر (ص) و بنی هاشم از مدینه حركت كردند و بیستم ماه صفر سال 61 هجری به عنوان اولین دسته از زائران تربت مقدس حسین بن علی (ع) و سایر شهیدان كربلا به این سرزمین وارد شدند. [2] .

از سوی دیگر وقتی كه در شهر مدینه، ام البنین (س) مادر حضرت عباس (ع) و عبدالله، جعفر و عثمان دیگر پسران حضرت علی (ع) كه هر چهار نفر در كربلا به شهادت رسیده بودند با «بشیر بن جذلم» سفیر امام علی بن الحسین (ع) - كه جهت باخبر كردن مردم مدینه از مصائب خاندان رسول الله (ص) وارد مدینه شده بود - روبرو شد، از بشیر سؤال كرد: ای بشیر از امام حسین (ع) چه خبر داری؟ بشیر گفت: ای ام البنین خداوند به تو صبری بدهد، فرزندت عباس (ع) كشته شد! ام البنین (س) دوباره پرسید: از حسین (ع) مرا خبر بده! بشیر خبر شهادت تمام فرزندانش را به او داد. اما ام البنین (س) همچنان از امام حسین (ع) سؤال



[ صفحه 137]



كرد و گفت ای بشیر فرزندانم و آنچه در زمین و آسمان است فدای حسینم باد.

وقتی كه بشیر خبر شهادت امام حسین (ع) را به ام البنین (س) داد، ام البنین صیحه ای زد و گفت:

ای بشیر رگ قلبم را پاره كردی و صدا به ناله و شیون بلند كرد. [3] .

مامقانی از علمای برجسته، در این خصوص می گوید: این شدت علاقه ام البنین (س) به امام حسین (ع) مرتبه ی بالای ایمان او را آشكار می سازد و همچنین نمایانگر شدت معرفت او به مقام امامت است كه شهادت چهار جوانی را كه نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل و آسان تحمل می كند. [4] .

ملا حبیب كاشانی می نویسید:

وقتی كه اهل بیت (ع) از اسارت برگشتند و وارد مدینه شدند، ام البنین (س) كنار قبر پیامبر (ص) با حضرت زینب (س) ملاقات كرد و عرض كرد ای دختر امیرالمؤمنین (ع) از پسرانم چه خبر؟ زینب (س) فرمود همگی كشته شدند. ام البنین (س) عرض كرد جان همه به فدای حسین (ع) بگو از حسین (ع) چه خبر؟ زینب (س) فرمود: حسین (ع) را با



[ صفحه 138]



لب تشنه كشتند. ام البنین (س) تا این سخن را شنید، دستهای خود را بر سر كوفت و با صدای بلند و حال گریان گفت: واحسینا!

حضرت زینب (س) در ادامه فرمود: ای ام البنین (س) از پسرت عباس (ع) یك یادگاری آورده ام، ام البنین گفت: آن یادگاری چیست؟

زینب (س) سپر خونین حضرت عباس (ع) را از زیر چادر بیرون آورد، ام البنین (س) تا آن را دید آن چنان منقلب شد و دلش سوخت كه نتوانست تحمل كند و بیهوش به زمین افتاد. [5] .

ابوالفرج اصفهانی و علامه سماوی و دیگران می نویسند: ام البنین (س) از مدینه به سوی قبرستان بقیع می شد و در آنجا با دلخراش ترین ناله و ندبه مشغول عزاداری و گریه می شد، مردم در اطراف او جمع می شدند و ناله و ندبه او را می شنیدند، و از جمله مردم مروان بن حكم بود كه از این ناله و سوز، زار زار می گریست. [6] .

قابل تأمل است كه چرا نویسندگان و علما از میان مردم و اجتماعی كه گریستن ام البنین (س) را نظاره گر بودند، مروان بن حكم و گریستن او را عنوان كرده اند؟ جواب اینكه مروان مظهر شقاوت و سنگدلی و ناجوانمردی بود و همان كسی است كه در آغاز حكومت



[ صفحه 139]



یزید و هنگامی كه به دستور اخذ بیعت گرفتن را برای ولید حاكم مدینه صادر كرد، مرتبا بر ولید فشار می آورد كه امام علی (ع) را دستگیر سازد و اگر بیعت نكرد او را گردن زده و سر مباركش را به نزد یزید بفرستد و بعدها مروان بود كه میراث خوار یزید شد و سلسله ی امویان را قوام بخشید و سالها بر جهان اسلام خود و فرزندانش سلطنت كردند. و چقدر ظلم بر اهل بیت (ع) سنگین و عمیق بود كه گرگی چون مروان، وقتی مصائب این چنین سنگین اهل بیت (ع) را می بیند طاقت خویشتن داری از كف می دهد.

حاج شیخ عباس قمی اشعار زیر را از ام البنین (س) نقل كرده كه در مرثیه و عزای پسرانش می سروده است.



1- لا تدعونی و بك ام البنین

تذكرینی بلیوث العرین



2- كانت بنون لی ادعی بهم

و الیوم اصبحت و لا من بنین



3- اربعه مثل نسور الربی

قدوا صلوا الموت بقطع الوتین



4- تنازع الخرصان اشلائهم

فكلهم أمسوا صریعا طعین



5- بالیت شعری أكما اخبروا

بأن عباسا قطع الیمین [7] .



[ صفحه 140]



یعنی:

1- وای بر تو! مبادا مرا ام البنین بخوانی! زیرا مرا به یاد شیران بیشه خواهی انداخت[و در نتیجه داغم تازه می گردد]

2- مرا پسرانی بود كه به آنان خوانده می شدم ولی امروز دیگر پسری ندارم.

3- چهار جوان من مانند كركس هایی بلند همت بودند كه به وسیله بریده شدن رگ حیات آنها طعمه مرگ شدند.

4- نیزه های باریك و تیز مشغول كشمكش گردیدند، سپس همه ی آنان در حالی داخل شب شدند كه به خاك هلاك و مجروح افتاده بودند.

5- ای كاش می دانستم: آیا همین طور است كه خبر دادند و گفته اند: دست راست عباس قطع شده است؟!

همچنین اشعار زیر از ام البنین (س) در مرثیه ی حضرت عباس (ع) و دیگر پیروانش نقل كرده است:



1- یا من رأی العباس كر

علی جماهیر النقد



2- و وراه من أبناء حیدر

كل لیث ذی لبد



3- نبئت أن أبنی اصیب

برأسه مقطوع ید



4- ویلی علی شبلی و مال

برأسه ضرب العمد



5- لو كان سیفك فی

یدیك لما دنی منك احد [8] .





[ صفحه 141]



یعنی:

1- ای كسی كه دیدی عباس بر گروه های پست فطرت حمله می كرد.

2- و از فرزندان حیدر كرار هر كدام چون شیری بالدار و ژیان بودند به دنبالش می رفتند.

3- به من خبر رسیده كه به سر فرزندم آسیب رسیده و دستش قطع شده است.

4- وای بر من! كه با زدن عمو به سر شیر بچه ام سرش را زخم كردند.

5- اگر شمشیرت در دستهایت بود، احدی به تو نمی توانست نزدیك شود.

شاعری فارسی اشعار ام البنین را در قالب شعر فارسی، به زیبایی این گونه سروده است:



مخوان جانا دگر ام البنینم

كه من با محنت دنیا قرینم



مرا ام البنین گفتند چون من

پسرها داشتم زآن شاه دینم



جوانان هر یكی چون ماه تابان

بدندی از یسار و از یمینم



ولی امروز بی بال و پرستم

نه فرزندان، نه سلطان مبینم



مرا ام البنین هر كس كه خواند

كنم یاد از بنین نازنینم



به خاطر آورم آن مه جبینان

زنم سیلی به رخسار و جبینم



به نام عبدالله و عثمان و جعفر

دگر عباس آن در ثمینم



فائز تبریزی در خصوص عزاداری ام البنین این گونه سروده است:



مرا ام البنین دیگر مخوانید

به آه و ناله ام یاری نمایید





[ صفحه 142]





بنالم بهر عباسم شب و روز

شده آهم به جانم آتش افروز



به دشت كربلا آن مه جبینم

شنیدم بود سقای حسینم



به دریا پا نهاد و تشنه برگشت

حسینش تشنه بود، از آب لب بست



گذشت از آب و كسب آبرو كرد

به سوی خیمه ها با آب رو كرد



زنخلستان چو بر سوی خیم شد

به دست اشقیا دستش قلم شد [9] .



[ صفحه 145]




[1] مروج الذهب، ج 2، ص 66 و كامل، ابن اثير، ج 5، ص 2258.

[2] زندگاني حضرت ابوالفضل (ع)، ص 131.

[3] حضرت اباالفضل مظهر كمالات و كرامات، ج 2، ص 16 و زندگاني حضرت ابوالفضل (ع) ص 136.

[4] حضرت اباالفضل مظهر...، همان جا.

[5] همان، همان جا.

[6] مقاتل الطالبين، صص 54 - 57، بحارالانوار، ج 45، ص 38 و عوالم العلوم ج 17، ص 283 به نقل از حضرت اباالفضل مظهر... ج 2، ص 13.

[7] مفاتيح الجنان، ص 857 و منتهي الآمال، ج 709، 1.

[8] منتهي الآمال، ج 1، ص 709 و مفاتيح الجنان، ص 856.

[9] حضرت اباالفضل مظهر كمالات و كرامات، ج 2، ص 15.